اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و ذوق و عرفان و زهد و اخلاق و خوف و اشفاق و غیره مشهور و بی نیاز از تعریف است و معقول و منقول و فروع و اصول و قشر و لب ّ و لفظ و معنی و ظاهر و باطن و علم و عمل را بوجه اکمل جامع بود. و او راست : در فقه کتاب المهذب البارع الی شرح النافع و کتاب المقتصر و شرح الارشاد و کتاب الموجز الحاوی و محرّر و فقه صلوة مختصر و مصباح المبتدی و هدایة المهتدی و شرح الالفیة و کتاب اللمعة فی النیّة و کفایة المحتاج فی مسائل الحاج و رساله ای دیگر در منافیات نیة الحج ّ و رساله ای در تعقیبات و مسائل شامیات و مسائل بحریّات . و رجوع به احمدبن محمدبن محمدبن فهدالأسدی و روضات الجنات ص 20 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اخفش اول . رجوع به احمدبن عمران بن سلامة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ادیب . رجوع به احمدبن محمدبن احمد مقری ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) اذرعی . رجوع به احمدبن حمدان بن احمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اردبیلی (شیخ ...). رجوع به احمدبن محمد اردبیلی معروف بمقدس شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) اردستانی ، ملقب بجمال الدین . او راست : محبوب الصدیقین .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارزنجانی ، ملقب به برهان الدین . او راست : اکسیرالسعادة فی التفسیر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان خازن . خازن سیمجوریان بوده است . رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 207 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان . چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید وی از مقربان امیر محمدپسر سلطان محمود، بود و عبارت بیهقی در این باب چنین اس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ازدی ، معروف بقصار و مکنی به ابوالعباس . او راست شرحی بر قصیده ٔ برده ٔ بوصیری .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) استاذ. رجوع به احمدبن صدر حریری شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.