اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خوارزمی . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 47 ببعد آمده است که : احمد خوارزمی از جمله ٔ خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود و هر سال حملی بردست او بکعبه ٔ معظم ومدینه ٔ مکرم فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقراء و مستحقان صرف کردی و بمصاب استحقاق و مظان استیجاب رسانیدی . حکایت کرد که در نوبتی که از خراسان می آمدم برعزم حج چون بحضرت عضدالدوله رسیدم بر قاعده ٔ معهود تجدید عهدی کردم و بخدمت بارگاه وی شدم توقیر فراوان نمود و از احوال ملک خراسان و انتظام امر آن دولت در ضمن اهتمام و کنف کفالت و عهده ٔ تدبیر و وزارت شیخ ابوالحسین عتبی استکشاف کرد و از مجاری احوال و منازل اشغال او تعرفی فرمود و گفت : اگر از آن حضرت خدمتی فرموده اند یا التماسی کرده عرض باید داشت تذکره ای که شیخ ابوالحسین فرا من داده بود مشتمل بر ملتمساتی معین به وی دادم و در آن جمله هزار تا جامه ٔ ششتری بود مطرّز بالقاب امیر سدید ملک منصور ولی النعم ابوالقاسم نوح بن منصور مولی امیرالمؤمنین و پانصد تا معلم باسم حسام الدّوله ابوالعباس تاش چون این تذکره مطالعه کرد خشمناک و متغیر گشت و عنان تملک و تماسک ازدست او برفت و روی فرا من کرد و گفت : اگر پسر عتبی بر ملک خراسان اقتصار کردی و پای در دامن سلامت کشیدی و اندازه ٔ کار نگاهداشتی او را و صاحب او را سودمندتر آمدی ازین تحکمهای نالایق که برما میکند اما باد نخوت بتیغ آبدار از دماغ او بیرن کنیم .... احمد خوارزمی گفت : مرا از هیبت او قوّت از اعضا برفت و برخاستم پای کشان از بارگاه بیرون آمدم و باستشعار و خوفی هرچه تمامتر خود را بوثاق انداختم چون موسم کوچ حاج رسید کس فرستاد مرا بازخواند و تألف و تلطف بسیار کردو اکرام و ترحیب تمام نمود و گفت : تذکره ای که داشتی مثال دادیم تا باتمام رسانند و نخواستیم که بدین قدر شیخ ابوالحسین را غباری بخاطر رسد و وحشتی باندرون او راه یابد باید که صنّاع را حاضر کنی و بر وفق مراد و حسب مرتاد آن جامها بفرمائی چنانکه تا وقت بازگشت تو تمام کرده و پرداخته بتو سپارند. گفت : بیامدم و آن جامها برآن موجب که ملتمس او بود بفرمودم و چون بازگشتم با دیگر محمولات و مضافات ببخارا رسانیدم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المدبر. او را هفتاد ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المصری (الشیخ الزاهد)بن سلیمان . المتوفی سنة 819 هَ .ق . و دفن بجامعه بمصر و قبره یزار. او راست : منظومة الست...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مصری ، معروف به ابن ولاد، فقیه نحوی ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابن ولاد ابوالعباس احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معصوم (سید)بن نصیرالدین بن ابراهیم ، پدر سید علیخان صاحب تصانیف معروفه . مردی ادیب و فاضل بود. مولد او بطائف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مقدسی حنبلی ، ملقب بشهاب الدین . او راست : شرح الفیه ٔ ابن معطی . وفات وی به سال 728 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مقدسی شافعی ، مکنی به ابومحمود و مقلب بشهاب الدین . او راست : مثیرالغرام الی زیارة القدس و الشام . وفات وی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المکی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 39، 71، 79، 159،...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المنشوری ، مکنی به ابوسعد ۞ . از شعرای دربار محمودبن سبکتکین ، و صاحب چهارمقاله نام او را جزو شاعران آل نا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد منصوری . رجوع به هائم ابوالعباس احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد منوفی هروی . او تاریخ ابن اعصم کوفی را ترجمه کرده است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.