احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) داود نظام الدین (امیر...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 352 و 353 آرد: در شهور سنه ٔ تسععشر و ثمانمائه (819 هَ . ق .) بسعی میرزا بایسنغر بر مسند وزارت نشست و میان بخدمت صاحب تاج و سریر و کمر بعداوت سید فخرالدین وزیر بربست و بعد از عزل سید فخرالدین چند ماهی از روی استقلال بتمشیت امور ملک و مال پرداخت و در سنه ٔ عشرین و ثمانمائه (820 هَ . ق .) خواجه غیاث الدین پیراحمد نیز وزیر شده ، خواجه احمد داود مدت دیگر بشرکت آن جناب علم وزارت برافراخت . نقل است که خواجه احمد داود بغایت خوش طبع و شیرین سخن و حاضرجواب بود و همواره با خواجه پیراحمد بساط انبساط مبسوط داشته ، مطایبه می نمود. خواجه پیراحمد به اقرعیت و خواجه احمد داود بسبب رنگ سبز، به ازرقیت اتهام داشتند. بنابرین در ایام طوی هرگاه خواجه پیراحمد بر سر آش می نمود جهت خواجه احمد داود کجری می فرستاد و اگر خواجه احمد بترتیب آش قیام مینمود جهت خواجه پیر احمد قلیه ٔ کدو ارسال می فرمود. روزی خواجه احمد داود تنها بدیوان نشسته بود و مردم قریه ٔ شادی بتره بدادخواهی آمده ، سخنی که داشتند عرض می کردند، در آن اثناء خواجه پیراحمد نیز رسیده پرسید که رعایای شادی بتره چه میگویند خواجه احمد داود جواب داد که کلبتره ای می گویند. روایت است که نوبتی خواجه احمد داود موزه های سرخ پوشیده ، بباغ شتافت . میرزا بایسنغر خواجه را مخاطب ساخته ، گفت : باری موزه ٔ سرخ پوشیده ای جواب داد که اگر موزه ٔ سیاه می پوشم مردم تصور میکنند که پای برهنه ام . سایر حالات و سال وفات خواجه پیراحمد داود از کتبی که در وقت تحریر این رساله در نظر بود بوضوح نپیوست . بنابر آن در ذکر او برآنچه نوشته شده اختصار نمود. و رجوع به احمدبن داود... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اقبال ملقب بشیخ الفقیه . وی کتاب السراج الوهاج ابوبکربن علی را تجرید کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن بشربن سعد المرثدی ابوالعباس . خطیب ذکر او آورده و گوید: کنیت او ابوعلی است و وفات وی بصفر سال 286 هَ . ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن بطنج اشعری . متکلم و محدث است .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن البغوی الهروی . مکنی به ابوالحسین نوری . از مشاهیر طبقه ٔ عرفا و معارف اهل حال است بزهد و تقوی معروف و ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن امحمدبن بکر. رجوع به ابورؤوف احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن بلال المرسی . یکی از علماء نحو. او به سال 460 هَ . ق . غریب المصنف ابوعبید را شرح کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن بنت الشافعی . اوصحیح الخط و متقن الضبط و از اهل ادب است و خط و ضبط او معتمد باشد و من از خط او جز کتاب تفسی...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جباره شهاب الدین مقدسی . او راست : شرح حرزالامانی در قراآت . وفات وی به سال 728 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام معین الدین و مکنی به ابونصر و معروف به احمد جام و شیخ اهل عرفان . مولد وی ب...