اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) صاعدی (قاضی ...) از سرداران امیر قرایوسف . و او پس از قتل سلطان معتصم در اصفهان عصابه ٔ عصیان بر پیشانی بسته ابواب شهر بر روی میرزا اسکندر نگشاد بنا بر آن خرابی تمام در ظاهر آن بلده روی نموده و در آن اثنا میرزا رستم بحدود شهر رسید قاضی احمد با سایر سرداران دارالملک عراق آن جناب را استقبال کرده بشهر درآوردند و او مدت دوماه بفراغ بال گذرانید و چون خواجه احمد بخلاف رای صواب نمایش مهمات آنجائی را بفیصل میرسانید معروض تیغ سیاست میرزا رستم گشت . رجوع بحبط ج 2 ص 186 و 190 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی بکر عالم کردی ، مولد او سهران از بلاد کردستان 1009 هَ . ق . وی به دمشق رفت و به زبان فارسی و عربی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی بکربن بصیص الزبیدی ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . صاحب روضات از بغیة و او از خزرجی آرد که...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن ابی المطوس . مکنی به ابوعثمان . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن بناء ازدی مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن البناء. رجوع به احمدبن عثمان ازدی ...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن صبیح جرجانی حنفی . رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم صبیح شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن عمر یقچی مکنی به ابوالمعالی . او راست : قواعد الادلة و شواهد الاحبة در اصول .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن محمد العثمانی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 142 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان ازدی مکنی به ابوالعباس و ملقب به ابن البناء از حکماء مملکت اسپانیا و علماء مائه ٔ هفتم هجریست در فنون مع...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان ترکمانی . رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان نریزی حافظ فرضی . او از احمدبن الهیثم الشعرانی و یحیی بن عمروبن فضلان التنوخی و از او ابوالفضل الشیبانی ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.