احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کافی . ملقب بشمس الدین قاضی القضاة قزوینی . صاحب حبیب السیر گوید: او از خوف فدائیان اسمعیلیه پیوسته مانند ماهی جوشن پوش بود و در باب وجوب دفع ملاحده مبالغه بجای آورد. بنا برآن منکوقاآن خاطر بر آن قرار داد که یکی از شاهزادگان را باسپاه فراوان صاحب عهده ٔ جمیع مهمات ایران گرداند و بعد از تقویم لوازم مشورت قرعه ٔ اختیار از برای این کار بر هلاکوخان افتاد. رجوع بحبط ج 2 ص 21 و 31 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن خلف بن احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن خلیل خوئی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن شهاب الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن صالح ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالرحمان ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالسلام کواری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالسید اربلی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبدالعزیز فهری ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن عبداﷲ... شود.