احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کسروی (سید...). از فضلای معاصر مقتول بروز دوشنبه ٔ بیستم اسفند 1324 هَ . ش . او راست : لهجه ٔ آذری . شهریاران گمنام در سه مجلد. نام شهرها و دیه های ایران در 2 جلد. تاریخ 18 ساله ٔ آذربایجان در 6 جزء. تاریخ مشروطیت در 3 مجلد. تاریخ مشعشعیان . تاریخ پانصدساله ٔ خوزستان . آئین در 2 مجلد. قهوة سورات (بعربی که در صیدا بطبع رسیده ) . چند تاریخچه . نادرشاه . پیدایش امریکا و غیره . و مقالات بسیار در مجله های عصر. مجله ٔ پیمان و روزنامه ٔ پرچم را نیز چند سال منتشر کرده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. یاسلطان احمد ثالث پسر سلطان محمد رابع، بیست وسومین از سلاطین عثمانی . مولد او به سال 1083 هَ . ق . / 1673م ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابوالحسین نوری خراسانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 304 و 324).
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به احمد سویقی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن السنی دینوری . او راست : عمل الیوم و اللیلة. و وفات وی به سال 364 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [ یا ابراهیم ] معروف به ابن الحاج اشبیلی و مکنی به ابوالعبک . وی یکی از حاشیه نویسان برصحاح جوهری است ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن خلکان برمکی اربلی شافعی مکنی به ابوالعباس و ملقب بقاضی شمس الدین . رجوع به ابن خلکان شود....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن المدبر کاتب . او نقله را از مال و افضال خود بسیار بخشید. (عیون الانباء ج 1 ص 206).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد [یا حسین بن محمد ] مکنی به ابن شمعون . واعظ مشهور.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد معروف به ابن عبدربه قرطبی . او راست : عقد لابی عمر، مشتمل بر 25 کتاب و هر کتابی محتوی دو جزء است در ابیات ...