احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (کیا جمال الدین ...). مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص 114): امیر وجیه الدین مسعود [ سربداری ]مظفر و منصور بغرور موفور باستراباد رفته منشوری باسم اهالی و اعیان مازندران در قلم آورد و ایشان را به اطاعت و انقیاد خویش دعوت کرد. کیا جمال الدین احمدجلال که پیر کار دیده بود و گرم و سرد روزگار چشیده در آن ولایت بر مسند امارت تمکن داشت و از خود کسی راکلانتر نمی پنداشت چون خبر شوکت و جلالت امیر وجیه الدین مسعود شنید ترسید که ناگاه در ولایت مازندران تازد و دست بیداد برآورده بنیاد حیات صغیر و کبیر آن خطه را براندازد بناچار با دو برادرزاده کیا تاج الدین و کیا جلال الدین بملازمت امیر وجیه الدین مسعود شتافت و منظور نظر التفات شده نوازش یافت و امیر مسعود بوجود ایشان مستظهر گشته مطمئن خاطر بمازندران توجه نمود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن البهائم .رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن البهائم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن تقی الدین عمربن الملک المظفر الأول نورالدین شاهنشاه ایوبی . برادر محمد الملک المنصور اول و شاهنشاه است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن تمربغا ملقب به شمس الدین شهاب . او راست : البرق الساطع فی تلخیص البارع (تألیف علی بن ابی الرجا در نجوم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن توفیق . اصلاً از مردم گیلان پدرش منلا توفیق در ایران حکمت و ریاضیات آموخت پس از آن بمملکت عثمانی منتقل شد و ب...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن تیمیة. رجوع به ابن تیمیة... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الثلاج . رجوع به احمدبن محمدبن یحیی البلدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر مکنی به ابی بکر. وی شیخی فاضل در طب و مردی حلیم و عفیف و طبیب مستنصرباﷲ بود و همه ٔ اولاد ناصر بدو اعتمادد...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بِتانی . منجم است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بلادری مکنی به ابوالعباس است . او راست : استقصاء فی الأنساب و الاخبار. و آن را در چهل مجلّد تسوید کرد و بتک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن جابر الشاطبیه ، استاد زین الدین بن علی بن احمد معروف به شهید ثانی . رجوع به روضات الجنات ص 289 شود.