احمز
نویسه گردانی:
ʼḤMZ
احمز. [ اَ م َ ](ع ن تف ) استوارتر. قوی تر. اشدّ. اشق . اقوی . امتن . وبدین معنی است حدیث ابن عباس : افضل الاعمال احمزها، وبروایتی افضل العبادات احمزها؛ ای اشقّها. (مهذب ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
احمض . [ اَ م َ ] (ع ص ) ترش مزه . || گاه مجازاً بمعنی ناخوش و دشوار آید. (غیاث ). || (ن تف ) ترش تر: احمض من صَفع الذُل ّ فی بَلدالغُربَة.