اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ادام

نویسه گردانی: ʼDʼM
ادام . [ اَدْ دا ] (ع ص ) چرم فروش . ادیم فروش . (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ادام . [ اِ ] (ع اِ) خورش . نانخورش . نانخورشی اعم از مایع و غیر آن و صبغ نانخورش مایع است . ترنانه . قاتق . ابا: در ادام بودن گوشت میان فقها...
ادام . [ اِ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب .
ادام . [ اِ ] (اِخ ) آبی است بنام بئر ادام در راه یمن ، بنی شعبه (از کنانه ) را. || چاهی بر یک منزلی مکه .
ادام . [ اِ ] (اِخ ) ۞ شهر و بندری از هلند، دارای 7700 تن سکنه و کلیسائی زیبا از مائه ٔ پانزدهم م . و پنیر آن مشهور است .
ادام . [ اِ ] (اِخ ) جزیره ای از جزایر صوند بمسافت 9 میلی شمال شرقی باتاویا، عاصمه ٔ جزیره ٔ جاوه و آن تعلق به هلندیان دارد و تبعیدگاه مجرم...
ادام . [ اَ ] (اِخ ) اصمعی گفته نام شهریست و گفته اند وادئی است و ابوحازم گوید آن از مشهورترین وادیهای مکه است . (معجم البلدان ).
ادام . [ اُ ] (اِخ ) محمودبن عمر گوید وادیی است بتهامه که برسوی آن از آن هذیل و فروسوی ازآن کنانه است و سیدعلی علوی گفته است ادام بک...
ادام البیت . [ اِ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سرکه . خَل ّ. سته . سِک .
ادعم . [ اَ ع َ ] (ع ص ) اسبی که در سینه یا در سر سینه ٔ آن سپیدی بود.
آدام . (ع اِ) ج ِ اِدام و اَدیم .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.