گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ادق نویسه گردانی: ʼDQ ادق . [ اَ دَق ق ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دِقّة. باریکتر. نازکتر. ارق . تُنُک تر. دقیق تر.- امثال : ادق من الشخب . ادق من الطحین . ادق من خیط باطل ۞ .|| غامض تر. مشکل تر. (غیاث اللغات ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی عادق عادق . [ دِ ] (ع ص ) رجل عادق الرأی ؛ کسی که تدبیر صائب ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عدق عدق . [ ع َ ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی را و گرد کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انداختن دست خود را در حوض . (منتهی ا... عدق عدق . [ ع َ دَ ] (ع اِ) ج ِ عَدقة. (منتهی الارب ). عدق عدق . [ ع َ دَ ] (ع مص ) عَدق . رجوع به عَدق شود. عدق عدق . [ ع ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ عَودق . (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود