ادوم
نویسه گردانی:
ʼDWM
ادوم . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دوام . بادوام تر. بدوام تر. پایدارتر. پیوسته تر. دائم تر: و تبین لها بأنها فی احسن الاحوال و اطیب اللذات و ادوم السرور. (رسائل اخوان الصفا).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ادوم . [ اِ ] (اِخ ) (سرخ رنگ و عدسی رنگ ) لقب عیسو پسر نخستین اسحاق است و چون وی بجهت شوربای عدسی که یعقوب برادرش پخته بود حق بکوریت خ...
ادوم . [ اِ ] (اِخ ) ۞ (لفظی عبرانی بمعنی سرخ ) این بلاد را بنام ادوم یعنی عیسوبن اسحاق چنین خواندند (رجوع بماده ٔ قبل شود) و قبلاً این ...