اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اذن

نویسه گردانی: ʼḎN
اذن . [ اَ ذَن ن ] (ع ص ) مردی که آب بینی او از هر دو سوراخ روان باشد. (منتهی الارب ). آنکه آب بینی او از هر دو سوراخ جاری شود. آنک از بینی وی آب روان باشد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آنک آب از بینی او چکد.آب بینی چکنده . مُفی . فرکند. فرغند. مؤنث : ذَنّاء.
- امثال :
انفک منک و ان کان اذن ّ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اظن . [ اَ ظَن ن ] (ع ن تف ) سزاوارتر کسی که درباره ٔ امری به وی گمان برند. گویند: نظرت الی اظنهم ان یفعل ذلک ؛ ای الی اخلقهم ان اظن ...
آذن . [ ذَ ] (ع ص ) مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگ گوش و درازگوش .
آذن . [ ذِ ] (ع ص ) دربان .
ازن . [ اِ زُ ] (اِخ ) ۞ پدر ژازُن که بسحر مِدِه ٔ جادوگر، جوانی از سر گرفت .
ازن . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان . (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.
آزَن (اوستایی) زائیدن، زایاندن
ازن رود. [ اَ زَ ] (اِخ ) موضعی در ((راست آب پی کوچک )) در سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی ).
ازن کوه . [ اُ زُ ] (اِخ ) کوهی است در لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی از نقشه های شتال و دمرگان ).
ازن دائی . [ اَ زَ ] (اِ) قسمی انگور.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.