اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارب

نویسه گردانی: ʼRB
ارب . [ اِ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. عقل . || مکر. حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || حاجت . ج ، آراب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دَین و وام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عضو: قطعت ُ الذبیحة ارباً ارباً؛ لاشه ٔ ذبح شده را قطعه قطعه کردم . || شرمگاه زن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ارب . [ اِ رِ ] (اِخ ) ۞ در اساطیر یونان پسر کائو و شب ، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر (اِتِر) و روز پدید آمد...
ارب . [ اَ ] (ع مص ) محکم کردن گره . || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت...
ارب . [ اَ رَ ] (ع مص ) ماهر و زبردست شدن در کاری . || حریص و شیفته شدن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شد...
ارب . [ اَ رِ ] (ع ص ) اریب . خوگر و دانای به چیزی . ماهر و زبردست . || عاقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ارب . [ اِ رَ ] (ع مص ) اَرابة. عاقل شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) عاقل . (از ناظم الاطباء).
ارب . [ اُ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. ج ، آراب . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچه ٔ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده ...
ارب . [ اُ رَ ] (ع اِ) ج ِ اُربة. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اُربة شود.
عرب، تازیک، تاچیک، تاژیک
عارب . [ رِ ](ع ص ) نهر بسیارآب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عرب عاربه . [ ع َ رَ ب ِ رِ ب َ ] (اِخ ) نست شناسان همه ٔ اقوام عرب را بدو شجره ٔ بزرگ تقسیم کرده اند: عربهای جنوبی (از یمن ) و عربهای شمالی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.