اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارشک

نویسه گردانی: ʼRŠK
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر خسرو سوم ، پادشاه ارمنستان روم . رجوع به ایران باستان ص 2621 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ارشک . [اَ رَ ] (اِ) رشک . حسد. (برهان قاطع) (جهانگیری ).
ارشک . [ اَ ش َ ] (پارسی باستان و پهلوی اشکانی ، اِ)از ماده ٔ اَرشَن به معنی مرد و نر در مقابل زن . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 226). و آن ...
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را ب...
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر بزرگتر داریوش دوم هخامنشی که پس از جلوس بتخت سلطنت به اردشیر موسوم گردید. رجوع به ایران باستان ص 961 و 962...
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اَرزاسِس . اسکندر وی را بجای ساتی بَرزَن والی آرتاکوان ۞ کرد. (ایران باستان ص 1654).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) اشک . آرزاکس ۞ . مؤسس خاندان اشکانیان یا پارتیان (250-248 ق . م .) و هریک از پادشاهان این سلسله نام او را عنوان ...
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر آتیابئوشنه . بر روی مهری از آثار عهد هخامنشی نام او نوشته شده . (ایران باستان ص 1616).
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) پسر ارشدوال ارشک پادشاه ارمنستان . (ایران باستان ص 2586).
ارشک . [ ] (اِخ ) قریه ای از توابع سمنان و دارای معدن سرب است .
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی . در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان ۞ که د...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.