گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارعب نویسه گردانی: ʼRʽB ارعب . [ اَ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در قول شاعر:اَتعرِف ُ اطلالاً بمیسرة اللّوی الی اَرعَب قد حالفتک بها الصّبافأهلاً و سهلاً بالتی حَل ّ حُبﱡهافؤادی و حلّت دارَ شَحْط من النّوی .(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ارآب ارآب . [ اِرْ ] (ع مص ) ارآب صدع ؛ پیوند کردن شکاف را. (منتهی الارب ). ارآب ارآب . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ اِرب ، بمعنی زیرکی و مکر و زشتی و شر و بدی و عقل و دین و شرم زن و حاجت و عضو: السجود علی سبعة ارآب ؛ یعنی سجده ... اراب اراب . [ ] (اِخ ) (کمینه ) شهری است در کوهستان یهودا (صحیفه ٔ یوشع 15:52) و بسا میشود که وطن ارابی بوده در طرف شرقی حبرون در خرابه ٔ عراب... اراب اراب . [ اِ ] ۞ (اِخ ) از آبهای بادیه است . و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیرة الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد... عراب عراب . [ ع َ ] (ع اِ) بار درختی است که از پوست آن رسن سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حمل الحزم و هو شجر یفتل من لحائه الحبال .... عراب عراب . [ ع َرْ را ] (ع ص ) سازنده ٔ غلاف پستان گوسفند. (منتهی الارب ). || نزد نصاری کفیل مورد اعتماد را گویند. و کفیله را عرابه گویند. (از ا... عراب عراب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) اسب تازی گرامی نژاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و همچنین است در شتر. || نوع خوب از گاو. (از اقرب الموارد)... آراب آراب . (ع اِ) ج ِ اِرْب . اعضاء.- آراب سبعه ؛ مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید.|| آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود. || پاره های گوشت . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود