اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ارق

نویسه گردانی: ʼRQ
ارق . [ اَ رَ ] (ع مص ) بیداری شب .بیخواب ماندن بشب . بی خواب شدن . (زوزنی ). بیخوابی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ارق . [ اَ ] (اِ) نهر و گذرآب . و در لهجه ٔ آذری اَرخ است به معنی جوی و نهر.
ارق .[ اَ رِ ] (ع ص ) بیخواب . بیخواب شده . بیدار. آرِق .
ارق . [ اَ رَق ق ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رقیق . رقیق تر.تُنُک تر. اَدَق . شفاف تر. باریکتر. (غیاث اللغات ).- امثال : ارق ﱡ من الماء . ارق ﱡ م...
ارق . [ ] (اِخ ) موضعی به سیستان . (نخبةالدهر دمشقی چ لیبسک ص 183).
آرق . [ رِ ] (ع ص ) بیخواب شده . در شب بیدارمانده .
عرق . [ ع ُ رَ ] (ع ص ) رجل عرق ؛ مرد بسیارخوی . (منتهی الارب ). مردی که بسیار عرق کند. (ناظم الاطباء). بسیارعرق . (از اقرب الموارد). عُرَقة. ...
عرق . [ ع ُ / ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عِراق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عراق شود.
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) مهل اهل عراق است و آن حد بین نجد و تهامه باشد. و گویند عرق کوهی است در راه مکه ، و ذات العرق از آن مأخوذ است . (از ...
عرق . [ ع ِ ] (اِخ )جایگاهی است در چندفرسخی هیت . (از معجم البلدان ).
عرق . [ ع ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در نزدیکی بصره . (از معجم البلدان ). دو موضع است در بصره . (منتهی الارب ). رجوع به عرقان و عرق ناهق شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.