گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارقان نویسه گردانی: ʼRQAN ارقان . [ اِ ] (ع مص ) خضاب کردن بحنا یا زعفران . (منتهی الارب ). || ارقان طعام ؛ نیک مرغن ۞ کردن آن (؟). (منتهی الارب ): ارقن الطعام ؛ رواه بالدسم . (تاج العروس ). || آلوده شدن بزعفران . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه واژه معنی ارقان ارقان . [ اَ ] (اِ) به لغت رومی حنائی باشد که بر دست و پا بندند. خوردن نیم مثقال از آن قولنج را بگشاید. گویند چون طفلی را ابتدای آبله ب... ارقان ارقان . [ اِ ] (ع اِ)درختی است سرخ . || حنا. رقون . رقان . ایرقان . فعیولیون . برنا. یرنا. یران . (اختیارات بدیعی ). رجوع به حنا شود. || زعف... عرقان عرقان . [ ع َ ] (ع ص ) عرق دار و خوی دار. (ناظم الاطباء). آنکه پوستش ترشح کرده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عَرَق (مص ) شود. عرقان عرقان . [ ع ِ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. (از معجم البلدان ). رجوع به عرق ... ارغان ارغان . [ اِ ] (ع مص ) گوش داشتن و قبول کردن سخن . (منتهی الأرب ). گوش بسخن کردن . || خورانیدن کسی را. (منتهی الأرب ). || در طمع اندا... ارغان ارغان .[ اَرْ رَ ] (اِخ ) ارجان . شهری است بناحیت پارس بزرگ و خرم و با خواسته و نعمت فراخ و هوائی درست . بروستای وی چاه آبی است که ژرف... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود