گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ارن نویسه گردانی: ʼRN ارن . [اِ ] (اِخ ) ۞ شط و بحیره ای است در ایرلاند که از دو دریاچه ٔ اِرَن عبور کند و باقیانوس اطلس ریزد و طول آن 100 هزارگز است . ارنه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی ارن توبات ارن توبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) ۞ پدر مهرداد پدر آری ُبرزن معاصر اردشیر دوم هخامنشی . (ایران باستان ص 1147). ارن توبات ارن توبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) حاکم شهر هالیکارناس بزمان داریوش سوم و مدافع آن در برابر اسکندر. (ایران باستان ص 1274 و 1275 و 1379). ارن توبات ارن توبات . [ اُ رُ ت ُ ] (اِخ ) مادی . والی ماد در زمان اومن وآنتیگون جانشینان اسکندر. (ایران باستان ص 2019). ارن داپانت ارن داپانت . [ اُ رُ ] (اِخ ) ۞ یکی از نجبای پارتی بزمان اشک سیزدهم ، اُرُدِ اول . (ایران باستان ص 2336). آرن آرن .[ رَ ] (اِ) بندگاه میان ساعد و بازو از برون سوی یعنی جانب وحشی . آرنج . وارن . رونکک . مرفق : زمانی دست کرده جفت رخسارزمانی جفت زانوک... آرن آرن . [ رُ ] (یونانی ، اِ) ۞ گیاهی است که آن را لوف گویند. قسم بزرگ آن لوف الکبیر و شجرةالتنین و آرن مطلق ، و قسم کوچک آن لوف الصغیر و ... عرن عرن . [ ع َ ] ۞ (اِ) چیزی است در پهلوی دست و پای اسب نزدیک به زانو بمانند چرم می شود و روزبروز بلندتر می گردد. و عرب آن را اعظم السبق می... عرن عرن . [ ع َ ] (ع مص ) «عران » نهادن بر بینی شتر. (از منتهی الارب ). برس اندر بینی شتر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برس در بینی شتر کردن . (ال... عرن عرن . [ ع َ رَ ] (ع مص ) «عرن » برآمدن در پای ستور. (از ناظم الاطباء). عرنت الدابة، آن چارپا دچار «عرنة» شد. (از اقرب الموارد). عرن عرن . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آب بسیار. (منتهی الارب ). غَمَر. (اقرب الموارد). || بوی طبیخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عِرن . رجوع به عِرن ش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود