اره
نویسه گردانی:
ʼRH
اره . [ اِ رَ ] (ع اِ) آتش یا آتشدان یا برافروختگی آتش یا شدت آن . (منتهی الارب ). آتشکده . || گوشت خشک . (منتهی الارب ). گوشت خشک کرده شده به آفتاب . || گوشت اندک بریان کرده . || گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب ). ج ، اِرون (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )، اِرات . (تاج العروس ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
اره . [ اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار ...
اَرّه یکی از ابزار هائی است که در درودگری و بسیاری از پیشهها و رشتههای فنی و صنعتی کاربرد دارد.
اره دستی دارای یک دسته معمولاً چوبی و یک تیغه لبهت...
عصاره نخل ارهای (به انگلیسی: Saw palmetto extract) عصارهٔ میوهٔ سرینو ریپنز است و سرشار از اسیدهای چرب و فیتوسترول (به انگلیسی: Phytosterol) میباش...
اره گر. [ اَرْ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) که ارّه سازد. صانع ارّه . (آنندراج ) : زند ارّه گر چون دم از کار خویش ز سین سیادت نهد ارّه پیش .ملاطغرا...
اره بر. [ اَرْ رَ / رِ ب ُ ] (اِ مرکب ) قسمی کتیرا که مفتول نیست .
اره کش . [ اَرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه . (آنندراج ).
اره کشی . [ اَرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل ارّه کشیدن .
اره غان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به ارجان و ارگان شود.
اره جان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) شهری است که مابین آن شهر و شیراز شصت فرسنگ راه است و آنرا عوام اره غان خوانند با غین نقطه دار. (برهان ). رجوع...
تخت اره . [ ت َ اَرْ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یعقوبوندپاپی ، در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد است که در پنجاه وپنج هزارگزی خاور حسینه و...