اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اریح

نویسه گردانی: ʼRYḤ
اریح . [ اَ ی َ ] (ع ص ) محمل اریح ؛ بارگیر فراخ . (منتهی الارب ). اَروَح .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آریه . [ ری ی َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ فارسی آرواره ) سوراخ که دندان در آن جای دارد. (بحرالجواهر). || آری ّ. آخیه که چهارپایان را بدان ...
آریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) نام سپهدار ایرانی طرفدار پادشاهی کوروش صغیر. این سپهدار در جنگ کوناکزا در 401 ق .م . فرمانده میسره ٔ سپاه بود. پس از...
قره آریه . [ ق َ رَ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 40 هزارگزی شمال باختری قوچان و سر راه مالرو خرق به شیر...
گیس عاریه . [ س ِ ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاه گیس . گیسوان ساختگی . گیس مصنوعی . گیس غیرطبیعی . گیس عملی . (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.