اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

از

نویسه گردانی: ʼZ
از. [ اَزز ] (ع مص ) اَزاز. ازیز. ۞ جستن رگ . جهش رگ . || سخت جوشیدن دیگ . بجوش آمدن .(منتهی الارب ). برجوشیدن دیگ . (تاج المصادر بیهقی ): ازت القدر. || بهم درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمیختن با زن . || سخت دوشیدن ماده شتر. || آب ریختن . || جوشانیدن آب . || برانگیختن . برآغالیدن .بگناه دلالت کردن : انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزّهم ازاً (قرآن 83/19)؛ فرستادیم شیاطین را بر کافران که برانگیزند و برآغالند ایشان را بر گناه . || افروختن آتش : ازّ النار. (منتهی الارب ). || بجنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). از جای بجنبانیدن . از جای ببردن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جنبانیدن چیزی و درآمیختن آن : ازّ الشی ٔ. (از منتهی الارب ). || فراهم آوردن . واهم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) دردی در دمل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
از برم . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) از بر. (جهانگیری ) (برهان ). حفظ. (آنندراج ) : یک دم بمراعات دلم گرم نداری یک ذره مرا رحمت و...
از بیخ . [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بن . از اصل . - از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن ؛ انقعاث . انقعاف . انقعار. انجعاف . تقرب . ...
از بیر. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) از بر. (جهانگیری ) (برهان ). بیاد گرفتن و حفظ. (برهان ) (آنندراج ).- از بیر کردن ؛ از بر کردن . (آنند...
از این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب )...
از و چز. [اِزْ زُ چ ِزز ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه و زنان ، ابتهال . تضرع . زاری . خواهش در نهایت خشوع .- از و چز کردن ؛با نهایت خضو...
از ناگه . [ اَ گ َه ْ ] (ق مرکب ) ناگهان . غفلةً : پس از ناگه آن تیغ کش بد بمشت بزد بر شکم برد بیرون ز پشت .اسدی .
از آنکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) زیرا که . بجهت آنکه . بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اند...
از آنجا. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ) مِن ْ ثَم َّ. || (حرف ربط مرکب ) برای آن . بدان جهت : مگر مار بر گنج از آنجا نشست که تا رایگان مهره نای...
از آنچم . [ اَ چ ِ ] مخفف از آنچه مرا : زمین جز بفرمان تو نسپرم وز آنچم توفرمان دهی نگذرم .فردوسی .
از آنچه . [اَ چ ِ ] (حرف ربط مرکب ) بدان سبب . بدان جهت . بعلت آنکه : با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند، امیر محمود گفته بود که قاض...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۲ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.