از
نویسه گردانی:
ʼZ
از. [ اَ ] (اِخ ) موضعی در کیاکلا (ساری ). (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 121).
واژه های همانند
۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
اض . [ اِض ض ] (ع اِ) اصل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کریم الاض ؛ ای الاصل . (اقرب الموارد). اِص بنقل صاغانی از ابن عباد. (تاج العروس ...
آز. (اِ) زیاد جُستن . زیاده جوئی . افزون خواهی . افزون طلبی . خواهش بسیاری از هر چیز. طمع. ولع. حرص . شره . شُح ّ. تنگ چشمی : از فرطعطای او زند آز...
آز. (اِخ ) نام شهری است .
اذ. [ اَذذ ] (ع مص ) بریدن با شمشیر و جز آن .
اذ. [ اِ ] (ع حرف ربط) چون . برای آنکه . || آنگاه . و آن برای زمان ماضی است و گاهی برای مفاجاة آید بشرط که در جواب بینا یا بینما واقع شو...
عاذ. [ ذِن ْ ] (ع ص ) مکان عاذ؛ یعنی مکانی که دور از آب است . (منتهی الارب ).
عض .[ ع َض ض ] (ع مص ) گَزیدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). به دندان گزیدن . (غیاث اللغات ). به دندان گرفتن . (المصادر زوزنی ...
عض . [ ع َض ض ] (ع اِ) گزیدگی دندان . (ناظم الاطباء). || سختی ، گویند: عض الزمان یا عض الحرب ؛ یعنی سختی روزگار یا سختی جنگ . و آن را عظ ...
عض . [ ع ِض ض ] (ع ص ، اِ) بدخوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فصیح سخنور و زشت . (منتهی الارب ). بلیغ منکر و زیرک . (از تاج العروس )...
عض . [ ع ُض ض ] (ع اِ) خمیر که شتر را بدان خورش دهند. (منتهی الارب ). عجین که شترآن را تعلیف کند. (از اقرب الموارد). || سپست . (منتهی ال...