 
        
            ازر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼZR
    
							
    
								
        ازر. [ اِ ] (ع  اِ) اصل .  ||  چادر.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام  ناحیه ای  میان  سوق  اهواز [ خوزیان  واچار ] و رامهرمز.  ||  مدینه ٔ آزر؛ نام  شهری  بوده  میان  بصره  و کوفه ، و آن  را اَطد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اضر. [ اَ ض َرر ] (ع  ن تف ) باضررتر و بازیان تر. (ناظم  الاطباء). ناسازوارتر. زیانکارتر. مضرتر.زیاندارتر. زیان آورتر. بزیان تر. (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اضر. [ اَ ض َرر ] (ع  ص ) آنکه  دندانهایش  از هم  نیاید. مؤنث : ضَرّاء. (مهذب  الاسماء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اضر. [ اَ ض ُرر ] (ع  اِ) ج ِ ضَرّاء. فراء گفت : اگر بأساء و ضراء را براَبْؤُس  و اَضُرّ جمع ببندند، چنانکه  نَعماء بمعنی نعمت  را بر اَنْعُم  جمع م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اضر. [ اَ رِن ْ ] (ع  اِ) ج ِ ضِرْو. (اقرب  الموارد). رجوع  به  ضرو شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عزر. [ ع َ ] (ع  مص ) نکوهیدن . (منتهی  الارب ). ملامت  کردن .(از اقرب  الموارد).  ||  یاری  نمودن . (منتهی  الارب ). کمک  کردن . (از اقرب  الموارد). ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عزر. [ ع َ ](ع  اِ) بهای  گیاه ، هرگاه  دروده  علفزار فروخته  شود. (منتهی  الارب ). قیمت  علف ، هرگاه  درو شود و مزارع  آن  فروخته  گردد. (از اقرب  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آزَر (اوستایی) آزردن، اذیت کردن، آزارـ عذاب دادن
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویاج (سنسکریت: ویاجَ)
هیکا (سنسکریت: هیلا)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عضر. [ ع َ ] (ع  مص ) آشکار کردن  و بر زبان  آوردن  کلمه . (از منتهی الارب ) (از اقرب  الموارد).