 
        
            ازر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼZR
    
							
    
								
        ازر. [ اُ زُ ] (ع  اِ) ج ِ اِزار.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ازر. [ اَ ] (ع  مص ) احاطه . احاطه  کردن .  ||  اعانت . (آنندراج ). یاری  کردن . معاونت .  ||  نیرومند کردن . (تاج  المصادر بیهقی ).  || (اِ) قوّت .  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ازر. [ اِ ] (ع  اِ) اصل .  ||  چادر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ازر. [ اُ ] (ع  اِ) جای  بستن  ازار. محل  بستن  بند تنبان .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ازر. [   ] (اِخ ) موضعی  در جنوب  غربی  خلیج  فارس : شهرستان  آنرا [ بحرین  را ] هجر گفته اند اردشیر بابکان  ساخت  و در زمان سابق  آنرا بالحسا و قطیف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عازر. [ زَ ] (اِخ ) نام  آن  مردی  است  که  عیسی  (ع ) او را بعد ازمرگ  زنده  کرد. (منتهی  الارب ) (آنندراج ) : عازر ثانی  منم  یافته  از وی  حیات عیس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عازر. [ زِ ] (اِخ ) آزر. دوست  ابراهیم . (عقدالفرید ج  3 ص  90). و همان  است  که  در قرآن  آزر و پدر ابراهیم  معرفی  شده  است : و اذ قال  ابراهیم  لاب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آزر. [ زَ ] (اِمص ، اِ) مخفف آزار. (برهان ).  ||  (ص ) کج طبع. (برهان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آزر. [ زَ ] (فعل  امر) صیغه ٔ امر از آزردن  : نگار و صورت  آن  بت  به  هند و چین  در هم شکست  خامه ٔ مانی  و رنده ٔ آزرنگار آزر و مانی  غلام  صورت  او...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آزر.[ زَ ] (ع  ص ) اسبی  که  هر دو ران  سپید دارد و دو پای پیشین  سیاه  یا برنگی  دیگر.  ||  اسب  که  سرین  وی  سپید بود. (مهذب  الاسماء).  ||  دشنام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام  پدر ابراهیم  پیغامبر علیه السلام . و او را آزر بت گر و آزر بت تراش  نیز گویند : دعوی  کنند گرچه  براهیم زاده ایم چون  ژرف  بنگ...