ازری
نویسه گردانی:
ʼZRY
ازری . [ اُ زُ ری ی ] (اِخ ) بغدادی . رجوع بکاظم ازری و معجم المطبوعات شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ازری . [ اُ زُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به اُزر جمع ازار و سمعانی گوید شاید منسوب الیه بفروش ازار اشتغال داشته است و منتسب بدان ابوالحسین س...
ازری . [ اُ زَ ری ی ] (اِخ ) ابراهیم بن احمد. متوفی به سال 993 هَ . ق . او را دیوانی است . (کشف الظنون ).
اضری . [ اَ ] (ع اِ) اَضْر. ج ِ ضِرْو. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ضرو و اَضْر شود.
عزری . [ع َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب به باب عزرة که محله ای بزرگ است در نیشابور. و چند تن از فاضلان بدان منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الا...
عزری . [ ع َ ] (اِخ ) نام او ابراهیم بن حسن و مکنی به ابواسحاق . فقیه حنفی و محدث قرن چهارم هجری است . وی بسال 347 هَ .ق . درگذشته است ....
آزری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به آزر : بزابُلْسِتان شد به پیغمبری که نفرین کند بر بت آزری . فردوسی .- مثل بت آزری ؛ سخت جمیل : جدا گشت ...
اذری . [ اَ ذَ ری ی ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به آذربایجان . || جامه ایست منسوب به آذربایجان . (مهذب الاسماء). رجوع به أذربیجان شود.
عذری . [ ع ُ را ] (ع اِمص ) اسم است به معنی معذرت ؛ حددت و لا عذری لمحدود. (از اقرب الموارد).
آذری . [ ذَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به آذر : ز خونی که بد بهره ٔ مادری بجوشید و شدچهره اش آذری . فردوسی .|| منسوب به آذربایجان . (درةالغواص حر...
آذری . [ ذَ ] (اِخ )شیخ نورالدین حمزةبن عبدالملک بیهقی طوسی ، معاصر الغبیک تیموری . یکی از شعرا و از پیشوایان طریقت صوفیه بوده و به صحبت ش...