اساف
نویسه گردانی:
ʼSAF
اساف . [ اَس ْ سا ] (اِخ ) مصنف کتاب ینبوع الحکمة که آنرا بفارسی ترجمه کردند و اساف نامه نام نهادند. (آنندراج ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اساف . [ اِ ] (اِخ ) گویند که صفا و مروة نام مردی و زنی بوده است که در زمان جاهلیت در خانه ٔ کعبه زنا کردند، حق تعالی ایشان را سنگ گردانی...
اساف . [ اَ ](اِخ ) ابن انمار. صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
اساف . [ اِ ] (اِخ ) ابن نهیک . صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ). یا اساف پدر نهیک است . (منتهی الارب ).
اسعف . [ اَ ع َ ] (ع ص ) شتر شیرینه برآورده . (منتهی الارب ). اشتری که موی چشم و بینی وی ریخته باشد. (تاج المصادر بیهقی ). || اسب پیشانی ...
عساف . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) سخت گیرنده . (ناظم الاطباء). شدیدالعسف ، یعنی سخت ظلم و ستم . (از اقرب الموارد).
عساف . [ ع ُ ] (ع مص ) نزدیک به مرگ رسیدن شتر از غده و طاعون ، پس لرزیدن ْ گرفتن ِ گلوی آن و دم سخت برآوردن بشتاب . (از منتهی الارب ) (از...
عساف . [ ع ُ ] (ع ص ) ناقه ٔ طاعون زده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) بیماریی است که شتران را از غده دچار میشود، و گویند آن هنگامی ...