اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

است

نویسه گردانی: ʼST
است . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین . (رشیدی ). مقعد. ام سوید. ام سویدا. (المرصع). محسّه . ستَه . محشه . حماء. خوارة. (منتهی الارب ). قراعة. ام الطنیخه . ام تسعین . ام الخبیص . ام جعر. ام خنور. ام ّخوار. ام ّخوران . ام ّدرز. ام ّوفر. ام ّسکین . ام عامر. (المرصع) (منتهی الارب ). ام عزمه . ام عزامه . ام عزیمة. ام عفان . (المرصع). ج ، اَستاء، آسات . (ربنجنی ) :
گفتی بنزد خواجه که آن غزنوی غر است
تا زآن سبب مرا ببری نزد خواجه آب
چون تو دروغ گفتی ، داد از طریق است
هم لفظ غزنوی بمصحف ترا جواب .

سنائی .


بفرق یلان چون تبرزین رسید
گذر کرد از است و بر زین رسید.

؟


|| است الدهر؛ از قدیم . همیشگی زمانه و اول آن : فعلت ذاک علی است الدهر؛ کردم این کار بر اول زمانه . مازال فلان علی است الدهر مجنوناً؛ ای لم یزل یعرف ُ بالجنون . کان ذلک علی است الدهر؛ همواره بود. || است الکلبة؛ سختی و بلا و امر منکر. لقیت منه است الکلبة؛ ناپسندی دیدم از وی . || است المتن ؛ صحراء. (منتهی الارب ). بیابان . || یابن استها؛ کنایه است از برگردانیدن پدرش مادر وی را از کاری . (منتهی الارب ). || باست فلان ؛ دشنامی است عرب را. || ترکته باست الارض ؛ گذاشتم او را محتاج و درویش . || ما لک است مع استک ؛ نیست ترا عون و مددکاری . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
اسط. [ اَ س َطط ] (ع ص ) مرد درازپای .
اصت . [ اَ ] (ع مص ) بی روییدگی شدن زمین ، و این را وقتی گویند که در آن تره و گیاهی نباشد. (منتهی الارب ). اصت زمین ؛ نبودن تره و گیاه د...
اثط. [ اَ ث َطط ] (ع ص ) کوسه . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). کوسج ریش : رجل ٌ اثط؛ مرد کوسه . لغت عامی است و فصیح آن ثط است . (منتهی ا...
آثَت (اوستایی) پس، سپس، بعد، در آن هنگام، آنگاه، هنگامی که، وقتی که، زمانی که.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.