اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استاخ

نویسه گردانی: ʼSTAḴ
استاخ . [ اُ ] (ص ) گستاخ . (برهان ) (جهانگیری ). بستاخ . (مؤید الفضلاء). اوستاخ . (آنندراج ). بی ادب و لجوج . (برهان ). بی پروا :
با کسی علم دین نگفت استاخ
زآنکه دل تنگ بود و علم فراخ .

سنائی .


تیر از گشاد چشم تو استاخ میرود
شاید که در حریم دل خصم محرم است .

سیف اسفرنگ .


|| محرم . یگانه . و رجوع به استاخی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
استاخ . [ اِ ] (اِ) شاخی که تازه از درخت روئیده باشد. (برهان ). ستاک .
استاخ . [ ] (اِخ ) شهرکیست خرد از حدود خراسان بر دامن کوه نهاده . (حدود العالم ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.