استاد
نویسه گردانی:
ʼSTAD
استاد. [ اِ ] (فعل ) این فعل در زبان پهلوی مورد استعمال داشته است و در فارسی نادر آمده است : [ ابومسلم ] به حلوان شد، باز خلعتها آوردند، بنهروان شدو سپاهها رسیدن استاد به استقبال وی ، تا بر نیکوتر هیأتی و کرامت و عزی ببغداد اندر شد. (تاریخ سیستان ص 138). یعنی رسیدن گرفت . (ایضاً همان صفحه ح 3).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بر استاد کردن . [ ب َ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست کردن . درست آمدن . (فرهنگ فارسی معین ) : ما را هرچه اندیشه میکنیم بر استاد نمیکند که ده هز...
استاد اسفراینی . [ اُ دِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق (ابراهیم بن محمدبن ابراهیم بن مهران ) اسفراینی شود.
چم استاد حسین . [ چ َ م ِ اُ ح ُس َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از مزارع قریه ٔ طایقان قم است که در کنار علیای رودخانه ٔ این ش...
مسجد استاد شاگرد. [ م َ ج ِ دِ اُ گ ِ ] (اِخ ) از بناهای قرن نهم شهر تبریز و فعلاً مخروبه است . رجوع به «جامع تبریز» در ردیف خود و جغرافیای سیا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.