اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

استه

نویسه گردانی: ʼSTH
استه . [ اِت ِ ] (اِخ ) ۞ (خاندان ...) یکی از خاندانهای باستانی از نژاد آلبرت دوم که از جانب سلاطین کارلوونژی به پرنسی تسکان منصوب شده بود. مرکز افراد این خاندان شهر استه بود. و شعب بسیاری از آن منشعب شده است . خاندان «برونسویک » انگلستان یکی از شعب خاندان مزبور است و هنگامی در هانور فرمانفرمائی داشته اند. افراد این خانواده دانش دوست بوده اند و بر اثر خدمات خود در این طریق کسب شهرت کرده اند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
استه . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ) (از پهلوی است ۞ ، جسم . بدن .تن . استخوان ) دانه ٔ خرما و شفتالو و زردآلو و امثال آن . (برهان ). تخم بعض میوه ها مان...
استه . [ اُ ت َ / ت ِ ] (اِ) کفل . سرین . (برهان ).
استه . [ اِ / اُ ت ُه ْ ] (ص ) مخفف استوه . ملول . بتنگ آمده . (برهان ) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب . منجیک ترم...
استه . [ اِ ت ِه ْ ] (اِمص ) سِتِه ْ. ستیزه . لجاج . (برهان ) (مؤید الفضلاء).
استه . [ اَ ت َه ْ ] (ع ص ) بزرگ دبر. کلان سرین . عظیم الاست . مؤنث : سَتْهاء. (منتهی الارب ). ج سُتْه ، سُتهان .
استه . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ۞ شهری در خطه ٔ وندیک شمال ایتالیا، در ایالت پادو، در 23 هزارگزی جنوب غربی شهر پادوی ، و کارخانه های چینی سازی و ظ...
آب استه . [ ] ( ) و اندر نواحی وی [ قصبه ٔ پریم در جبل قارن ] چشمه های آبست که بیک سال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت بدانجا ش...
اسکلت - استخوان بندی
باغ استه . [ ] (اِخ ) از دیههای الجبل . (تاریخ قم ص 136).
بینی استه . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) استه ٔ بینی . استخوان بینی . استخوان مخصوص بینی و آن استخوانیست زوج در فوق و قدام و جوف بینی واقع و...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.