اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کهنه شدن جامه : اَسْحَق َ الثوب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری . (تاج المصادر بیهقی ). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن : اَسْحَق َ الضرع ؛ خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب ). || سائیده شدن . بسوده شدن . (بحر الجواهر). نرم شدن سول اشتر. (تاج المصادر بیهقی ): اَسْحَق َ خف البعیر؛ سوده شد سپل شتر. (از منتهی الارب ). || دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ): اَسْحَق َ فلاناً؛ دور گردانید فلان را. اسحقه السفر؛ دور کرد او را سفر. (منتهی الارب ). || چیزی با هم آوردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد ملقب به حکیم سمرقندی ، قاضی حنفی . متوفی بسال 343 هَ . ق . او راست : السواد الاعظم فی الکلام . (کشف الظنون ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نخعی معروف به احمر. مرزبانی ذکر او آورده است . (الموشح چ قاهره ص 201). او راست : کتاب الصراط. (کشف الظنون )...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نوحی . محدث و خطیب است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب . نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست . علوم ظاهر و باطن و ز...
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن محمد هروی مکنی به ابویعقوب . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمودبن حمزة. او راست : اعراب جزء آخر قرآن موسوم به تنبیه .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مسلم العقیلی . معاصر منصور عباسی . ابن عبدربه و جاحظ و ابن قتیبه ذکر او آورده اند. رجوع بعقد الفرید چ محمد سعید العر...
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن مسلمةبن اسحاق القینی . عالمی است اخباری ، از مردم اندلس . او راست کتابی مشتمل بر چند جزء در اخبار ریه (ناحیتی باند...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن معاذ بصری . او را سی ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.