اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کهنه شدن جامه : اَسْحَق َ الثوب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری . (تاج المصادر بیهقی ). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن : اَسْحَق َ الضرع ؛ خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب ). || سائیده شدن . بسوده شدن . (بحر الجواهر). نرم شدن سول اشتر. (تاج المصادر بیهقی ): اَسْحَق َ خف البعیر؛ سوده شد سپل شتر. (از منتهی الارب ). || دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ): اَسْحَق َ فلاناً؛ دور گردانید فلان را. اسحقه السفر؛ دور کرد او را سفر. (منتهی الارب ). || چیزی با هم آوردن .
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شیخ ابواسحاق احمد بن حلاج اطعمه، معروف به بسحاق اطعمه، شاعر پارسیگوی نیمهٔ دوم سدهٔ هشتم و سدهٔ نهم بود. او در نیمه دوم سده هشتم هجری قمری در شیراز م...
ابراهیم بن حمادبن اسحاق بن حماد. [ اِ م ِ ن ِ ح َم ْ ما دِ ن ِ اِ ق ِ ن ِ ح َم ْ ما ] (اِخ ) از فقها و روات مالکی و مکنی به ابواسحاق است . از ...