اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق .[ اِ ] (اِ) از اعلام است . علم ٌ اعجمی لایصرف . (اقرب الموارد). اسم عجمی لم تصرفه للتعریف و یصرف ان نظر الی انه مصدر فی الاصل من اسحقه السفر اسحاقاً، ای ابعده . (منتهی الارب ). اسحاق اعجمی و ان وافق لفظ العربی ،یقال : اسحقه اﷲ یسحقه اسحاقاً. (المعرب جوالیقی ص 14). و کلمه به معنی خندان است . (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن زیدبن سلمةبن الربیعبن جابر التیمی مکنی و ملقب بابی عثمان المعدل . متوفی بسال 340 هَ . ق . وی ثقه و م...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن زید (شاذان ). ابوبکر عبداﷲبن ابی داود سلیمان بن الاشعث السجستانی در کتاب المصاحف مکرر از او روایت کند. ر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صالح بن زیاد العقیلی مکنی به ابویعقوب . وی ساکن طرسوس بود و بدانجا در سنه ٔ 240 هَ . ق . درگذشت . ابوعبدا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صیغون ِ صیغونی زاهد محدث ، مکنی به ابویعقوب . رجوع به ابویعقوب اسحاق ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالجبار حافظ و قاضی . مکنی به ابومحمد. وی صاحب مسند و از مردم بست سجستان است و از قتیبة و ابن راهویه ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲبن الصباح بن بشر. رجوع به ابوالحسین اسحاق ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن قُرّان المؤدب . ابونعیم بواسطه ٔ احمدبن اسحاق و او بوسایطی از حذیفه آرد که قال رسول اﷲ (ص ): بکاءالمؤ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن قرة القاسانی . از علمای اصفهان . وی بمصر رفت و در آنجا حدیث گفت و از عمروبن علی و دیگران روایت دارد. (...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن بشک التمیمی بالولاء الارجانی الاصل المعروف بابن الندیم . الندیم الموصلی مکنی به ابی ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد. رجوع به ابوالجیش بن ابراهیم و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.