گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسحاق نویسه گردانی: ʼSḤAQ اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نقله و مترجمین کتب از زبانهای دیگر بعربی . وی کتاب مجسطی را ترجمه و ثابت اصلاح کرده است . ونیز کتاب سوفسطس افلاطون را ترجمه کرده است بتفسیر امقیدورس . ۞ (ابن الندیم ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی نهیک . ابن قتیبه از او روایتی آرد. (عیون الاخبار ج 4 ص 87). اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن اسدبن سامان . رجوع باسحاق بن احمد سامانی شود. اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن شبیب بن نصربن شبیب بن الحکم بن اقلذبن عقبةبن یزیدبن سلمةبن رؤبةبن خفاتةبن وائل بن هضیم بن ذبیان الصفا... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲبن مهران . وی پسربرادر محمدبن عبداﷲبن مهران است . خانواده ٔ مهران ازبزرگان ایرانی است و از ائمه ٔ شیع... اسحاق اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن ابراهیم بن قولویه مکنی به ابویعقوب التاجر. وی از رازیین سماع دارد و وفات اوپنجم ربیعالاول سنه ٔ 36... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن (میر) احمد خوافی . مشهور به خواجه شهاب الدین . وی برادرزاده و داماد مولانا قطب الدین خوافی است و از بعض اقسام فضائ... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی . برادر اسماعیل بن احمد سامانی مؤسس دولت سامانی . وی در زمان برادر خویش به سمرقند بود و در عهد حکومت ... اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ازرق صائغ. حسین بن سعید از وی روایت کرده و او از امام ابوالحسن روایت کند. (آخر باب ذبح از کتاب تهذیب شیخ طوسی ... اسحاق اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن اسرائیل مکنی به ابویعقوب . محدث است . اسحاق اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . یکی از رجال بنی امیّه . وی بر نواحی تفلیس و گرجستان و ابخاز استیلا یافت و در زمان متوکل علی اﷲ دعوی استق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۴۵ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود