اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمدبن عبداﷲبن یعیش الهمدانی النابتی معروف بابن النابتی . پدر او قضاء همدان داشت و او نیز بهمدان رفت و ابونعیم بوسایطی از او نقل کند و او نیز بوسایطی از پیغمبر (ص ) آرد که فرمود: القتل شهادةٌ و الغرق شهادةٌ و النفساء یجرّها ولدها بسرره الی الجنة. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 1 صص 217 - 218). وی از محمودبن غیلان وطبقه ٔ او و از او ابواحمد الغسانی روایت کند. مؤلف تاج العروس گوید در نسخه ٔ ما نام و نسب او چنین آمده و در بعض نسخ علی بن عبدالعزیز النابتی و آن خطاست چه او در «ن ی ت » مذکور است . (تاج العروس : ن ب ت ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن الربیع مکنی به ابواسماعیل . تابعی است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الربیع مکنی به ابوحمزه . تابعی است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الرشید. وی فرزند هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی بود و مادر او خبث نام داشت . (عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 396)...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابن الزیات . رجوع به اسحاق بن حسن القرطبی ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعد القطربلی . جهشیاری در کتاب الوزراء و الکتاب از او نقل کند. (کتاب الورزاءو الکتاب چ 1 مصر 1357 هَ . ق . ص 143، 1...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعید. ذکر او در الموشح مرزبانی چ قاهره 1343 هَ . ق . ص 240 آمده است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعید. یکی از اخترشناسان و از اعراب اندلس یهودی المذهب و سرحلقه ٔ هیأت منجمینی میباشد که بنام آلفونس عاشر پادشاه ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سعید القُرَشی . از اولاد سعیدبن العاص . ابن قتیبه گوید: زیدبن اخزم بنقل از ابوداود بنقل از اسحاق بن سعید القرشی بنق...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلمه ٔ فارسی کاتب . و از کتب اوست : کتاب فضل العجم علی العرب . و رسائلی نیز داشته است . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان . محدث است و ابن قتیبه از او روایت کند. (عیون الاخبار ج 2 ص 246 و 306). و رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 35...