اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن الخصین . سیاری حکمران سیستان بامر عبداﷲبن طاهر وی را با گروهی بخراسان فرستاد و آنان را بقلعه ٔ هری محبوس کردند و سپس عبداﷲبن طاهر او را خلاص کرد و خلعت داد و ولایت هری بدو داد. (تاریخ سیستان چ ملک الشعراء بهار ص 185، 189، 191).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن جریر... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن سلیمان الاسرائیلی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن عمار شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن محمدبن علی بن سعید المدینی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن نصیر... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب . رجوع به اسحاق بن یزیدبن اسماعیل شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب بن ابراهیم الخطابی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویعقوب نهرجوری . رجوع به ابویعقوب اسحاق نهرجوری شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ادیب بن عبداﷲ اسحاق الدمشقی . نزیل بیروت و مصر، کاتب و بارع . مولد وی دمشق سال 1856 و وفات 1885 م . پدر او را دیب یا ذ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) اردبیلی ملقب به شیخ صفی الدین . رجوع بصفی الدین ... شود.