اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن زیدبن سلمةبن الربیعبن جابر التیمی مکنی و ملقب بابی عثمان المعدل . متوفی بسال 340 هَ . ق . وی ثقه و مأمون است . ابونعیم گوید ابواسحاق بن حمزه از او برای ما روایت کرد و او از ابی النعمان و عمران بن عبدالرحیم و اسماعیل بن بحر سمعان وحضرمی و غیره از عراقیین روایت کند و ابونعیم بواسطه ٔ ابوالحسن علی بن احمد الفقیه از او و او بوسایطی از ابن عمر آرد که برای نبی اکرم (ص ) قطعه ای طلا از معادن ما آوردند. رسول (ص ) فرمود: انه معادن و یکون فیها شرار خلق اﷲ. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 صص 220-221).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن وهب . محدث است . رجوع بکتاب المصاحف چ مصر 1355 هَ . ق . ص 33 و 138 و 154 و 174 و 175 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن وهب . از مردم طُهُرْمُس قریه ای به مصر از اعمال جیزه . محدث است و دارقطنی گوید کذّاب است . (تاج العروس : طهرمس ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن وهب علاف واسطی . مقدسی گوید: از عمروبن یونس یمامی روایت دارد، و بخاری از وی روایت کند - انتهی . و بنابراین شاید ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن هادی خلیفه ٔ عباسی . رجوع بعیون الانباء ج 1 ص 154 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن هلال . صدوق بن بابویه در آخر باب معرفة الکبائر از کتاب من لایحضره الفقیه روایتی از ابن ابی عمیر از اسحاق بن هلال ا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن هیثم کوفی . شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب صادق (ع ) شمرده است و ظاهراً امامی باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 12...
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن یحیی . ابن قتیبه و ابن عبدربه ذکر او آورده اند . رجوع بعیون الاخبار چ مصر ج 1 ص 305 و عقدالفرید چ محمد سعید العریا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از امرای بنی عباس . اجداد وی از مردم اطراف سمرقند و بجسارت و دلاوری گوی سبقت از همگنان ربوده بودند و ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن شریح ۞ کاتب نصرانی مکنی به ابی الحسین . ابن ندیم نام او آرد و گوید: وی را در کار دواوین و خراج و مناظر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن طلحة. وی از نسّابه است و او به سعیدبن المسیب علم نسب آموخت . (البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص ...