اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الجمال . ابن الجوزی در عنوان «ذکر المصطفین من عباد جبل اللکام » آرد:از معروفین اسحاق بن ابراهیم الجمال است . وی به جبل اللکام نزول کرد. عبداﷲبن محمد الزنجانی گوید به جبل اللکام داخل شدم و راه گم کردم . آنگاه بشیخی که پوستی را ازار کرده و پلاسی را بگردن افکنده بود، رسیدم . وی گفت : اﷲ اکبر جنی باشی یا انسی ؟ گفتم : انسی . گفت : آیا راه گم کرده ای ؟ گفتم : بلی . پس چند کلمه ٔ کوتاه بمن آموخت و عصای خویش بمن داد و گفت : این عصا بگیر. وی ترا رهبری کند و چون بمقصد رسی عصا را بیفکن . من کمی راه رفتم و بباب انطاکیه رسیدم . عصا بیفکندم و ندانستم چگونه بدانجا رسیدم . گروهی مرا دیدند گفتند: از کجا آئی ؟ گفتم از لکام راه گم کردم و بشیخی برخوردم مرا راهنمائی کرد و کلماتی آموخت و گفت که مدت سی سال من انسانی ندیده ام . آنان گفتند: آری دو برادر نیز در آن کوه طی طریق میکردند بدین شیخ مصادف شدند وی ایشان را دعا کرد و آنان توبه کردند و امروز درین نواحی صالح تر از آن دو نباشد و این شیخ اسحاق بن ابراهیم الجمال است . (صفةالصفوة چ 1 ج 4 صص 308 - 309).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فرات مکنی به ابونعیم مصری . محدث و قاضی مصر است . (عیون الاخبار ج 1 ص 314).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فروخ . مولای طلحه . در برخی نسخ فروخ و برخی فرّوج آمده است ، لیکن صحیح با خاء است . شیخ طوسی وی را در عداد اصحا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فضل . شاعری قلیل الشعر است و عبدالرحمن بن فضل و محمدبن فضل و عبداﷲبن فضل برادران او نیز مُقِل ّاند. (ابن الندیم )...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالرحمن هاشمی مدنی . شیخ طوسی وی را در عداد اصحاب صادق (ع )شمرده و گویا امامی است . (تنقیح المقال ج 1 ص...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن فضل بن یعقوب بن سعیدبن نوفل الحرث بن عبدالمطلب . شیخ طوسی وی را در عداد اصحاب باقر (ع ) و روایت او آورده است . و...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الفیض بن محمدبن سلیمان ابویعقوب . مولی عتاب بن اسیدبن ابی العیص . وی پس از 250 هَ . ق . درگذشت و از ابی زُهیر عبدال...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم قالی مکنی به ابوعلی . او راست : کتاب فعلت و افعلت . (کشف الظنون ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن قبیصه . جاحظ و جهشیاری ذکر او آورده اند. رجوع بکتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 2 ص 165 و کتاب الوزراء و ال...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن قریش . مؤلف تتمه ٔ صوان الحکمة از اقوال او آرد: لاسواء اکل یوم یمنعک اکل حول و صبر یوم ساق الیک اکل حول . خیر ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن قسطار. خادم موفق مجاهد عامری و پسرش اقبال الدوله علی . اسحاق از ملت یهود است . او بر طب و منطق و آراء فلاسفه آگاه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.