اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن ابراهیم بن قولویه مکنی به ابویعقوب التاجر. وی از رازیین سماع دارد و وفات اوپنجم ربیعالاول سنه ٔ 368 هَ . ق . است . ابونعیم بواسطه ٔ او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) نقل کند که فرمود: اعطوا الاجیر اجره قبل ان یجف ّ عرقه . و نیز فرمود: المرء مع من احب . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 221).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی الهادی بن المهدی . ذکر او در عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 394 آمده .
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن موهوب بن احمدبن محمدبن الخضر الجوالیقی مکنی به ابی طاهر. او برادر اسماعیل است و در یازدهم ماه رجب سنه ٔ 575 هَ . ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مهران بن عبدالرحمن مولی قریش ، پدر یعقوب بن ابی یعقوب و بقولی اسحاق بن ابراهیم . وی از ابن مهدی و یحیی القطان و...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن میر احمد، ملقب به خواجه شهاب الدین . رجوع به اسحاق بن احمد خوافی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن النابتی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن احمدبن عبداﷲ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن نُجَیْح . ابن قتیبه ذکر او آورده است . رجوع به عیون الاخبار چ قاهره ج 1 ص 2 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصیر. مکنی به ابی ابراهیم . مشاق و کیمیاگر و به تلویحات و ساختن شیشه دانا بوده . او راست : کتاب التلاویح و سیول ا...
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن نصیر کاتب بغدادی . مکنی به ابی یعقوب . او بدیوان مصر، بعد از محمدبن عبداﷲبن عبدکان ، کاتب رسائل بود. ابن زولاق گوی...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح شامی . شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب باقر (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 122).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن واصل ضبی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب باقر (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 22).