اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن جریربن یزیدبن جریربن عبداﷲ بجلی کوفی . مکنی به ابی یعقوب . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . و در برخی نسخ رجال ، شیخ او را از واقفیان خوانده و گوید از امام کاظم (ع ) روایت دارد و در برخی نسخ دیگر رجال ، جریر به حَریز تبدیل شده ، نام او در فهرس شیخ و معالم العلماء ابن شهرآشوب آمده است و در رجال نجاشی اضافه کرده گوید: کتابی دارد و آنرا اصحاب ما از وی نقل کرده اند. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 112 و 113 شود.
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن شاهین .محدث است . رجوع بالمصاحف چ بریل ص 173 و 188 شود.
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن شُرَّفی . وی شیخ سفیان ثوری است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن شعیب بن میثم اسدی تمار. شیخ طوسی او را از اصحاب صادق (ع ) شمرده است و جزو موالی ایشان خوانده و گوید روایت دارد...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابن شلیطا. طبیبی از مردم بغداد. او را در طب دستی قوی بوده است و صیت او سبب شد که المطیع ﷲ او را بخدمت خود خواند و او ...
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن شمر الضبی . شاعر است و از اوست :امیرالمؤمنین الیک نشکوو ان کنا نقوم بغیر عذرغفرت ذنوبنا و عفوت عناو لیست منک ان تع...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن شهرام . ابن الندیم و ابن ابی اصیبعه ذکر او آورده اند. (عیون الانباء ج 1 ص 187).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الصباح . نام پدر یعقوب بن اسحاق الکندی است . (عیون الانباء ج 1 ص 206).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الصباح الاشعثی . از اولاد اشعث بن قیس الکندی . وی در عهد مهدی عباسی بحجاز رفت و مردی کریم و جواد بود. رجوع بالبیا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الصباح السبیعی . شاعری مقل ّ است . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) الطبیب . وی پدر وزیر ابن اسحاق مسیحی است و در قرطبه مقیم بود و او بدست خویش داروهای مجرب میساخت و از او منافع عظیمه ...