اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسین . او راست : ترجمه ٔ کتاب النبات ارسطو. (کشف الظنون چ 1 ج 2 ص 304). و این نام درمتن تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسیک ص 174 س 14 و 15 بهمین صورت آمده ولی در عیون الانباء ابن ابی اصیبعة چ مصر ج 1 ص 185 مکرر اسحاق بن الخصی معروف به ابن الخصی یاد شده و لیپر مصحح تاریخ الحکماء قفطی نیز در حاشیه از عیون الانباء نام پدر او را الخصی آورده است .
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن بن عطاء خراسانی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به اسحاق بن محمدبن زنگی ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ. محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابوعثمان . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن زید... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوعمرو. رجوع به اسحاق بن مرار الشیبانی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوعون . رجوع به اسحاق بن علی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالقاسم . رجوع به اسحاق بن محمدبن اسماعیل شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابومحمد. رجوع به اسحاق بن محمدبن ابراهیم بن عبدالجبار... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابومحمد. رجوع به اسحاق الازرق شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابومحمدبن یوسف الازرق . محدث است .