اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن (یوسف بن تاشفین لمتونی ) مُلَثَّمی . آخرین سلطان از ملوک معروف به مُلَثَّمین از مرابطین مغرب . وی در سنه ٔ 539 هَ . ق . پس از مقتول شدن برادرش تاشفین بن علی در حداثت سن بر تخت مراکش جلوس کرد و در سال 541 هَ . ق . عبدالمؤمن که یکی از موحّدین بودظهور کرد و پس از آنکه ممالک مغرب را یکی بعد از دیگری به قبضه ٔ تصرف و تملک خویش درآورد در سال 542 مراکش را هم ضبط و تسخیر کرد و صاحب ترجمه را با تمام امرا و امنای وی بقتل رسانید. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالمکارم . رجوع به اسحاق بن ابی بکر... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوموسی . رجوع به اسحاق بن موسی بن عبداﷲ شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوموسی . رجوع به ابوموسی اسحاق ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابومیسرة. محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن ابراهیم دمشقی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوالنضر. رجوع به اسحاق بن سیار شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابوهارون جرجانی . شیخ طوسی در کتاب رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید سند ما بوی می رسد. (تنقیح المقال ج ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . رجوع به اسحاق بن عبداﷲ انصاری شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . محدث است و صفوان بن عمرو السکونی از او روایت کند.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابویحیی . طبیب نصرانی اندلسی . وی در ایام امیر عبداﷲ شهرت داشت و او پدر یحیی بن اسحاق طبیب اندلسی و وزیرعبدالرحمن ناص...