اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی الرهاوی . طبیبی متمیز و عالم بکلام جالینوس و صاحب اعمالی نیکو در صناعت طب است . او راست : کتاب ادب الطبیب . کناشی که آنرا از عشر مقالات جالینوس معروف به میامر گرد کرده است در ترکیب ادویه بحسب امراض اعضا از سر تا قدم . و جوامع، که آنرا از کتاب اربعه ٔ جالینوس فراهم آورده است . و اربعه ٔ جالینوس را اسکندرانیین در اوائل کتب جالینوس جای دهند و عبارت است از کتاب الفرق . کتاب الصناعة الصغیرة. کتاب النبض الصغیرة و کتاب جالینوس به اغلوتن . و این جوامع را اسحاق بر فصولی بخش و بر حروف معجم تنظیم کرده است . (عیون الانباء ج 1 ص 254).و نیز رجوع بفهرست عیون الانباء شود. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: او راست : کتاب ادب الطبیب . مؤلف عیون الانباء از این اثر استفاده و اقتباس کرده و در عین حال متعرض ترجمه ٔ حال وی نشده است و این امر گویا بعلت معاصر بودن با صاحب ترجمه ناشی شده است . در هر حال ترجمه ٔ احوال او را نیافتیم . مؤلف کشف الظنون هم تاریخ وفات او را یاد نمیکند. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الطاهری . ابومعاذ فضل بن خلف نحوی کتاب معانی القرآن خود را بنام او کرده است . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم العقیلی . رجوع باسحاق بن ابراهیم بن صالح شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم غزال . جامی گوید: وی از بزرگان مشایخ بوده است و کرامات ظاهره داشته و مقام وی با کوه لکام بوده . یکی ا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم فارابی ۞ مکنی به ابی ابراهیم . وی خال اسماعیل بن حماد جوهری ، صاحب «کتاب الصحاح فی اللغة» است و این ا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم فزاری . برادر محمدبن ابراهیم . شاعری قلیل الشعر است . (ابن الندیم ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مروزی . از روات قرائت کسائی است . (ابن الندیم ). رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مخلد... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مصعب مصعبی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم موصلی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن میمون ... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم نابتی . رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن احمد... شود.
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم نجیبی قرطبی مالکی مکنی به ابوابراهیم . او راست : کتاب النصایح . (کشف الظنون ).