اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عَمّار. معروف به ابن الجصاص و مکنی به ابی یعقوب از موالی یمن . وی در اوائل عهد عباسیان ، صاحب و ملازم عیسی بن موسی بود. و مردم ، در خانه ٔ عیسی اشعار خود بر او میخواندند. مرزبانی بنقل از عیسی بن جعفرگوید: اسحاق بن مروان از موالی یمن است و او را عبداﷲبن اسحاق نیز گویند و اسحاق را نام پدر وی که جصاص است ، دانند. در ولاء او نیز اختلاف است . کسائی گوید: اسحاق بن عمار یکی از کسانی است که شعر را از او اخذ کرده ایم و او در این فن عالم بود و در اواخر روزگار منصور درگذشت و نیز گوید هرگاه که وی در مجلسی سخن میگفت دیگران خاموش میشدند. عبداﷲبن جعفر گوید: از ابن الجصاص کوفی راویه نزد احمدبن سعیدبن سالم سخن رفت . احمدبن سعید گفت : نزد پدرم از وی یاد شد، و در ولاء او اختلاف کردند، پدرم گفت : کسی که اسحاق را دیده بود مرا روایت کرد آنگاه که عیسی بن موسی از ولیعهدی برکنار گردید و مهدی عهده دار این مهم شد، اسحاق بر وی درآمد و گفت ای امیر تو چنان باشی که احوص گفته است :
فمن یک عنا سائلاً بشماتة
لما مسنا او ساکتاً غیرسائل
فماعجمت منا العواجم ماجداً
صبوراً علی حرات تلک التلاتل
اذا سر لم یبطر و لیس لنکبة
المت به بالخاشع المتضائل .
مبرد بنقل از عبداﷲبن صالح مقری گوید: روزی ابن الجصاص و جنادبن واصل با هم نشسته بودند و در باب قبور سخن میراندند، ابن الجصاص متمثّلاً گفت :
فان کنت لاتدرین بالموت فانظری
الی دیر هند کیف خطت مقابره .
جناد گفت :
تری عجباً مما قضی اﷲ فیهم
رهائن حتف اوجبته مقادره .
اعرابیی در پاسخ وی گفت :
بیوت تدانی اهلها فوق اهلها
و مستأذن لایدخل ۞ الدهر زائره .
ابن الکلبی گوید: ابن الجصاص راویه ، مولای بشربن عبدالملک بن بشربن مران است . (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 232 و 233).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن منصور. جهشیاری ذکر او آورده است . (کتاب الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 هَ . ق . ص 189).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن منصور.ذکر او در عیون الاخبار چ مصر ج 2 ص 317 آمده است .
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن منصور عَرزَمی کوفی ، منسوب به «حبانة عرزم » در کوفه . شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن منصور الکوسج . ذکر او در مناقب الامام احمدبن حنبل چ مصر ص 51 و المصاحف چ مصر ص 332 آمده است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی بن عیسی عباسی . در کافی در باب وجوب اطاعت از أئمه (ع ) او را از اصحاب رضا (ع ) شمرده گوید: محمدبن مسلم از ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی الکاظم (ع ). مشهد وی بر ظاهر ساوه است . (نزهة القلوب ج 3 ص 63).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی بن جعفر. شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب رضا (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 122).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی بن العازار الاسرائیلی . پدر وی در صناعت طب مقدم و حاذق بود و پدر و پسر در خدمت المعز لدین اﷲ بودند. (عیون الان...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی بن عبداﷲبن یزید الانصاری مکنی به ابوموسی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن موسی العباسی . وی از قبل مأمون عباسی بقتال محمدبن جعفر الصادق (ع ) اقبال کرد و او را بگرفت و نزد مأمون برد و ما...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.