اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عماربن موسی ساباطی . شیخ طوسی در کتاب الفهرس خود او را ذکر کرده گوید: فطحی مذهب بود و اصلی دارد و ثقة میباشد و اصل او قابل استناد است . ابن ابی عمیر از وی روایت کرده و ابن شهرآشوب در معالم العلماء نیز همین اقوال را تا جمله ٔ «قابل استناد است » آورده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 117). سپس مامقانی بنقل قول خلاصه ٔ علامه پرداخته است . علامه میان اسحاق صیرفی مذکور و اسحاق ساباطی اشتباه کرده ومامقانی بتفصیل موارد ایراد قول علامه را جواب گفته است . و چون حجةالاسلام شفتی سیدمحمدباقر رساله ای در اثبات اتحاد این دو شخص (ساباطی و صیرفی ) نوشته و وجودساباطی را بکلی انکار کرده است ، مامقانی در این مورد نیز بتفصیل در مقام جواب برآمده و یک یک دلایل او را نقل و رد کرده است . رجوع به تنقیح المقال ج 1 صص 117 - 120 و رجوع به اسحاق بن عماربن حیان کوفی شود.
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ابن اسحاق . [ اِ ن ُ اِ ] (اِخ ) ابوبکر یا ابوعبداﷲ محمد، نواده ٔ یسار. و یسار را در سال 12 هَ .ق . ببردگی بمدینه برده اند، و آغاز زندگانی ابن ...
اسحاق ترک . [ اِ ق ِ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به مسلمیّه شود.
اسحاق پاشا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از وزرای دولت عثمانی . او در عهد ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی و سلطان بایزید دوبار بمقام صدراعظمی نایل شد. او ...
اسحاق آباد. [ اِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت نیشابور خراسان ، عده ٔ قراء 20،مساحت 4 فرسخ ، مرکز اسحاق آباد، حد شمالی زبرخان ، شرقی جلگه ٔ رخ ، جنوبی...
اسحاق آوند. [ اِ وَ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیستون (بهستان ) و در آنجا نقشی از آثار عهد ماد مانده که قدمت آن بقرن هشتم ق . م . میرسد و اکنون ...
این طائفه در نقاط مختلف ایران از جمله شیراز و مازندران ساکن هستند ودر جنوب غربی شهر آمل در روستای اسکومحله (امامزاده عبدالله(ع) ساکن میباشند.انسانهایی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
وادی اسحاق . [ ی ِ اِ ] (اِخ ) از نواحی قم است ، در تاریخ قم ص 58 چنین آمده است : «رساتیق قم بیست و یک اند وضیعتهای آن نهصد دیه است و ا...
قاضی اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی جلال الدین اسحاق شود.
اسحاق ترسا. [ اِ ق ِ ت َ ] (اِخ )یکی از علمای اهل تصنیف در عهد عضدالدوله ٔ دیلمی .