اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسحاق

نویسه گردانی: ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الفیض بن محمدبن سلیمان ابویعقوب . مولی عتاب بن اسیدبن ابی العیص . وی پس از 250 هَ . ق . درگذشت و از ابی زُهیر عبدالرحمن بن مغراء و مهران و سلمةبن حفص و ولیدبن مسلم و ابن عیینة و عبدالمجیدبن عبدالعزیز روایت دارد. ابونعیم بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) آرد که فرمود: ما من رجل یری عبداً به بلاء فیقول الحمد ﷲ الذی عافانی ممّا ابتلاک به و فضلنی علی کثیر ممّن خلقه تفضیلاً فیبتلی بذلک البلاء. رجوع بذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 1 ص 214 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) الطبیب . وی پدر وزیر ابن اسحاق مسیحی است و در قرطبه مقیم بود و او بدست خویش داروهای مجرب میساخت و از او منافع عظیمه ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن طلحة. وی از جانب معاویه مأمور خراج خراسان شد و او پسرخاله ٔ معاویه و مادرش ام ابان دختر عتبةبن ربیعه بوده است و ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن طلحةبن عبیداﷲ قرشی تیمی . ابن اثیر گوید: اسحاق و موسی دو فرزند طلحةبن عبیداﷲ قرشی صحابی از کسانی بودند که بضدّ حجر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن طلیق الکاتب .مردی از بنی نهشل . وی نخستین کسی است که کتابت دیوان خراسان را از فارسی بعربی گردانید و بنصربن سیار...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن طولون . رجوع باسحاق بن حسن حارثی شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن العباس . معاصر مأمون خلیفه ٔ عباسی . (عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 24).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عباس بن اسحاق المعروف بالمهلوس قتیل ارمن . وی از طالبیین است و در ایام مقتدر خلیفه بقتل رسیده است . (نامه ٔ دان...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن العباس الهاشمی . معاصر اصمعی بود. (الموشح مرزبانی ص 213).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز ابوالسفاتج (ج ِ سفته ). بزّاز کوفی .شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب صادق (ع ) شمرده و ابن غضائری در ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. ابن قتیبه ٔ دینوری از او نقل کند. (عیون الاخبار چ مصر ج 3 ص 224).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.