اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی . یکی از امرای بنی عباس . اجداد وی از مردم اطراف سمرقند و بجسارت و دلاوری گوی سبقت از همگنان ربوده بودند و او بعلما و دانشمندان علاقه و احترام خاص داشت و مدبر و عادل و رئوف بود و در عهد مأمون و پس از وی در زمان معتصم مدت مدیدی ولایت دمشق داشت و در قضیه ٔ اقرار و اعتراف اجباری بخلق قرآن مأموریت خود را مانند پیشینیان خویش بخشونت بموقع اجرا نمیگذاشت و بر مردم و علما سخت گیریهای ناروا روا نمیداشت و در باب طرد و تبعید علویان از خطه ٔ مصر آنگاه که والی آنجا بود باز شیوه ٔ مرضیه ٔ خود را از دست نداد و با رفق وملایمت آن مهم بانجام رسانید. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشر مکنی به ابوعبدالرحمن . مولی عبداﷲبن اسید الخراسانی . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشر مکنی به ابوعبدالرحمن . مولی عبداﷲبن عمر. تابعی است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ )ابن بشر نَبّال . شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب باقر (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 112).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشر قرشی مکنی به ابوحذیفه . رجوع به اسحاق بن بشربن محمد... شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشیر. او راست : المبتداء. (کشف الظنون ). رجوع به اسحاق بن بشر (از اصحاب سیر) شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن جبریل دیلمی بویهی . ملقب به کرزالدین حکیم . متوفی 689 هَ . ق . او راست : تاریخ سماویات و ارضیات .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن جریربن یزیدبن جریربن عبداﷲ بجلی کوفی . مکنی به ابی یعقوب . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . و د...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن جریر صنعانی . او راست : تاریخ صنعاء.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن الجصاص . نام شاعری بزبان عرب . (ابن الندیم ). و رجوع بالموشح ص 45 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن جعفربن علی . شیخ طوسی در رجال خود نام وی را در عداد اصحاب باقر(ع ) آورده و ظاهراً امامی است . (تنقیح المقال ج 1 ...