اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یعقوب . شیخ طوسی در کتاب الغیبة از کلینی (صاحب کافی ) از اسحاق بن یعقوب روایت کرده که گفت : از محمدبن عثمان عمری (یکی از نواب اربعه ٔ شیعه در غیبت صغری ) درخواستم تا نامه ای را که در آن سوءالهای من بود به امام زمان صاحب الدار [ کذا، شاید: صاحب البئر؟ ] برساند. جوابی بخط خود امام بیرون آمد بدین عبارت : أما ما سألت عنه ارشدک اﷲ و ثبتک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا وبنی عمنا فاعلم انه لیس بین اﷲ عزّ و جل و بین أحد قرابة، و من انکر فلیس منی ، و سبیله سبیل ابن نوح ، واما سبیل عمی جعفر و ولده ، فسبیل اخوة یوسف ، و اما وجه الانتفاع فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیبها من الأبصار السحاب و انی لامان لاهل الارض کما ان النجوم أمان لأهل السماء، فاغلقوا باب السؤال عما لایعنیکم ، و لاتتکلفوا علم ما قد کفیتم ، و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم ، و السلام علیک یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی . (نقل از کتاب الغیبة شیخ طوسی متوفی 460 هَ . ق .) (تنقیح المقال ج 1 ص 122).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن محمد حَضینی . شیخ طوسی در رجال خود در آخر باب اصحاب رضا (ع ) ذکر او آورده و در همان باب نام اسحاق بن ابراهیم حضین...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد ملقب به حکیم سمرقندی ، قاضی حنفی . متوفی بسال 343 هَ . ق . او راست : السواد الاعظم فی الکلام . (کشف الظنون ).
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نخعی معروف به احمر. مرزبانی ذکر او آورده است . (الموشح چ قاهره ص 201). او راست : کتاب الصراط. (کشف الظنون )...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نوحی . محدث و خطیب است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد نهرجوری مکنی به ابویعقوب . نامش اسحاق است و پدرش محمد از اجلاء مشایخ و بزرگان علماست . علوم ظاهر و باطن و ز...
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) ابن محمد هروی مکنی به ابویعقوب . محدث است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمودبن حمزة. او راست : اعراب جزء آخر قرآن موسوم به تنبیه .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مسلم العقیلی . معاصر منصور عباسی . ابن عبدربه و جاحظ و ابن قتیبه ذکر او آورده اند. رجوع بعقد الفرید چ محمد سعید العر...
اسحاق . [اِ ] (اِخ ) ابن مسلمةبن اسحاق القینی . عالمی است اخباری ، از مردم اندلس . او راست کتابی مشتمل بر چند جزء در اخبار ریه (ناحیتی باند...