اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ](اِخ ) برصوما الزامر. یکی از زمّار عهد هارون الرشید. در کتاب التاج آمده : «فسأل الرشید یوماً برصوما الزامر، فقال له : یا اسحاق ! ما تقول فی ابن جامع؟ فحرک رأسه و قال : خمر قطربل ، یعقل الرجل و یذهب العقل . قال : فما تقول فی ابراهیم الموصلی ؟ قال : بستان فیه خوخ و کمثری و تفّاح و شوک و خرنوب . قال : فما تقول فی سلیم بن سلام ؟ فقال : ما احسن خضابه ! قال : فما تقول فی عمرو الغزال ؟ قال : ما احسن بنانه !» (کتاب التاج چ احمد زکی پاشا ص 39). و رجوع به ص 41 همان کتاب شود.
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد. رجوع به ابوالجیش بن ابراهیم و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل . ملقب به بیض البغل . ابن ابی اصیبعه در ترجمه ٔ یوحنابن ماسویه از قول یوسف بن ابراهیم ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن جمیل مکنی به ابویعقوب . متوفی بسال 310 هَ . ق . وی از معمرین بود. او از ابی کریب و کوفیین و احم...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن سهل حافظمکنی به ابویعقوب غراب . او راست جزئی در فضل رمی .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد حنظلی . رجوع به ابن راهویه و اسحاق بن ابراهیم بن مخلد شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مسرة. از علمای طلیطلة. وی در هشت روز مانده از ماه رجب سال 352 هَ .ق . در طلیطله درگذشت . (الحلل السندس...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مصعب مصعبی . وی در عهد مأمون و معتصم و واثق و متوکل از خلفای عباسیه صاحب شرطه ٔ بغداد و یکی از رجال ...
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خوا...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن نسطاس بن جریح نصرانی ، مکنی به ابویعقوب .وی در صناعت طب فاضل بود و در خدمت الحاکم بامراﷲ میزیست و در...