اسحاق
نویسه گردانی:
ʼSḤAQ
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) چلبی بن ابراهیم اسکوبی . یکی از شعرا و علمای دوره ٔ سلطان سلیم و سلطان سلیمان . وی از مردم اسکوب است و پدر او از صاحبان شمشیر ولی خود وی مشتاق علم ودانش بود و در سایه ٔ استعداد فطری در اندک مدت تمیزیافته از اساتید مبرّز گردید، و بتدریس آغاز کرد. در ادرنه ، اسکوب ، بروسه و ارنیق و در سنه ٔ 933 هَ .ق . در دارالحدیث ادرنه و در سال 937 در صحن ثمانیه تدریس میکرد، در تاریخ 942 قاضی شام شد و در 949 درگذشت . سلطان سلیم در دوره ٔ اشتغال بفتوحات عربستان برای تفریح خاطر خود چند تن از ادبا و ظرفا را طلبید، و سه تن را برای این مقام برگزیدند و یکی از آنان اسحاق چلبی بود لیکن این شعرا بیشتر بهزل می پرداختند و سلطان مردی جدّ بود لذا آنان نتوانستند نظر او را جلب کنند. اسحاق چلبی در اوایل حال شاهدباز و عیاش و مایل بلهو و لعب بوده ولی بعدها توبه کرد. او راست : دیوانی بترکی و اسحاق نامه در مناقب سلطان سلیم خان عثمانی . اشعار وی لطیف و سلیس است . (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۴۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن طلحة. وی از نسّابه است و او به سعیدبن المسیب علم نسب آموخت . (البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن طلحةبن عبیداﷲ. مرزبانی ذکر او آورده . رجوع بالموشح ص 188 شود.
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی کاهلی کوفی . شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب صادق (ع ) شمرده است و ظاهراً امامی باشد. (تنقیح المقال ج ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یحیی النقّاش الاندلسی . شهیر بابن الزرقالة المغربی القرطبی ۞ . وی مخترح آلت بدیعه ٔ نجومی موسوم به زرقاله است ...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزید. نام یکی از نقله و مترجمین کتب از فارسی بعربی ، و از جمله ٔ ترجمه های او از فارسی بعربی ، کتاب سیرة الفرس مع...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن اسماعیل الطائی الکوفی مکنی به ابی یعقوب . محدثی ثقه است . ابن داود در رجال خود وی را با اسحاق بن بُرَیْد...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یساربن خیار فارسی الاصل مدنی . شیخ طوسی در رجال خود یک بار او را در عداد اصحاب زین العابدین علی بن الحسین (ع ) شمر...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یعقوب . شیخ طوسی در کتاب الغیبة از کلینی (صاحب کافی ) از اسحاق بن یعقوب روایت کرده که گفت : از محمدبن عثمان عمری...
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یعقوب فرّخی صروفی . از شهر صروف واقع در شرقی جند است .
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوحنا مکنی به ابوحکیم . طبیبی اهوازی است . رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 22 شود.